اکثر ما واژههایی چون اقتصاد کلاسیک یا سرمایهداری را میشناسیم اما با مفهوم و فلسفه پشت این مفاهیم خیلی آشنا نیستیم. آدام اسمیت، بنیانگذار و پدر علم اقتصاد، اقتصاد کلاسیک را با محوریت تنها دو کلمه «نفع شخصی» معرفی و آن را با نام «دست نامرئی» عنوان کرد و معتقد بود که مجموع منافع شخصی، نفع جامعه را به دنبال دارد. چند سال بعد اقتصاددان دیگری به نام «کینز» به مبارزه با این عنوان پرداخت و نفع شخصی را «خوی حیوانی انسان» نامید.
اینکه آیا نفع شخصی واقعا خوی حیوانی انسان است یا خیر، موضوع مورد نظر ما نیست؛ بلکه در این مقاله میخواهیم به مسائلی بپردازیم که اقتصاد کلاسیک قادر به پاسخگویی آنها نبود. اگرچه همه انسانها به دنبال حدااکثر کردن نفع خود هستند ولی همین انسان ها به دنبال دیگرخواهی و رفع مشکلات جامعه نیز هستند. هر دو بعد ذکر شده،در تمامی انسانها با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیزی دارند. علاقه به خویشتن و دنبال کردن پول، بسیاری از اقدامات ما را توضیح میدهد، اما اگر با ذرهبین به بسیاری از اقدامات و رفتارهای روزمره خود نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که انگیزه حداکثرسازی منافع شخصی، نمیتواند بخش عمدهای از رفتارهای ما را تبیین کند. اگر حداکثرسازی سود، به تنهایی تمام رفتارهای انسانی را کنترل میکرد، فقط موسساتی برای ایجاد رفاه بیشتر و کسب سود طراحی می شدند و هیچ کلیسا،مسجد،کنیسه،مدرسه،موزههای هنری، مراکزاجتماعی، خیریه، بنیاد یا سازمانی غیرانتفاعی ایجاد نمیشد. (چرا که موسسات این چنینی،کسی را پولدار و سرمایهدار نمیکند). وجود موسسات خیریه بی شمار و افراد سخاوتمند و خیرخواهی که به چنین موسساتی کمک می نمایند، این حقیقت را اثبات میکند که انگیزههای دیگرخواهانه نیز به وضوح انسان ها را به سمت جلو میراند.
اگر در نظریههای اقتصادی به جای یک بعدی دیدن انسان، چندبعدی به انسان نگاه کنیم و همزمان وجود هر دو انگیزه دیگرخواهی و خودخواهی در انسانها را در نظر بگیریم. در این صورت تصویر ما از کسب و کار جهانی فورا تغییر میکند. وقتی ما به انسان، دوبعدی نگاه نماییم به این نتیجه میرسیم که ما به دو نوع کسب وکار نیاز داریم: یکی برای هدف فردی و حداکثرسازی منافع شخصی و دیگری برای کمک به دیگران. نوع اول کسب و کار با هدف افزایش سود برای صاحبان و مالکان آن و بدون توجه کافی و بررسی اثرات کسب و کار بر دیگران شکل میگیرد. (در حقیقت،به دنبال افزایش سود، بسیاری از افراد فکر نمیکنند و حتی دانسته به ضرر سایر افراد زندگی میکنند.) و در نوع دوم، کسب و کار با هدف سودرسانی به دیگران که در این مدل، صاحبان کسب و کار به غیر از لذت خدمت رسانی به دیگران، بهره دیگری از کسب و کار خود نمیبرند (سودی از کسب و کار عاید آنها نمیشود). در واقع نوع دوم کسب و کار، مبتنی بر بعد دیگرخواهی انسانها ( که بخشی از طبیعت انسانی است) شکل میگیرد، که آن را کسب و کار اجتماعی نامیدهاند.
کسب و کار اجتماعی
«هر معضل اجتماعی میتواند نقطه آغاز یک کسبوکار جدید باشد»
این جمله را محمد یونس، اقتصاددان بنگلادشی و برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۶ گفته است. یونس کسی است که توانست با تأسیس بانک گرامین و ۲۵ نهاد اجتماعی دیگر تا سال ۲۰۰۶ بیش از هفت میلیون نفر از مردم بنگلادش را از فقر شدید نجات دهد. یونس کسب و کار اجتماعی را اینگونه تعریف میکند:
«کسب و کار اجتماعی، کسب و کاری است که هدف اصلی تأسیس آن، اجتماعی بودهاست؛ به عبارت دیگر یک کسب و کار اجتماعی ایجاد میشود تا یک یا چند مشکل اجتماعی نظیر: فقر، اعتیاد، بیکاری، طلاق، کار کودکان، مشکلات فرهنگی، مشکلات محیط زیستی و … را برطرف کند».
ویژگیهای کسب و کار اجتماعی
سه ویژگی لازم کسب و کار اجتماعی عبارتند از:
یکی از نکات بسیار مهم در تعریف و ویژگیهای کسب و کار اجتماعی، این است که کسب و کار اجتماعی با بنگاههای خیریه فرق دارد. هر فعالیتی که هدف مثبتی به همراه داشته باشد را نمیتوان کارآفرینی اجتماعی نامید. بسیاری از کارها ارزش اجتماعی بالایی دارند ولی کسب وکار اجتماعی نیستند. سازمانهای خیریه باوجود آنکه هدف آنها مطلقا هدفی اجتماعی است ولی بهعلت آنکه از لحاظ اقتصادی خودگردان نیستند و هزینههای آنها از طریق دریافت کمکها و هدایای مردمی و دولتی، تأمین میشود، مشمول تعریف کسبوکار اجتماعی نمیشوند. برخلاف خیریهها، سرمایهگذاران در کسب و کار اجتماعی سرمایه خود را پس از مدتی پس میگیرند.
نکته مهم دیگر این است که در کسب و کار اجتماعی، سود هم وجود دارد. هر شرکتی برای ادامه فعالیتهای خود نیازمند به پول است پس سودآوری برای کسب وکار اجتماعی هم مهم است. کسب وکار اجتماعی هرجایی که لازم است، بدون چشمپوشی از اهداف اجتماعی باید به دو دلیل سودآور باشد:
اما سود حاصل از کسب و کار بین صاحبان آن تقسیم نمیشود بلکه در خود کار سرمایهگذاری میشود. کسب و کار اجتماعی نوعی تجارت است که برای رسیدن به یک هدف اجتماعی طراحی شده است. در این نوع تجارت، سود سهام وجود دارد. شرکت محصولات را با قیمتی میفروشد که بتواند خودش را تأمین کند. صاحبان شرکت میتوانند مقداری را که سرمایهگذاری کردهاند در طول یک دوره زمانی دریافت کنند اما هیچ درآمدی به سرمایهگذاران به شکل سود تعلق نمیگیرد. تمامی سودی که برای این نوع از کسب و کار حاصل میشود باید برای گسترش و بهبود اثرگذاری اجتماعی در همان کسب و کار یا کسب و کار اجتماعی دیگری، سرمایهگذاری شود.
جالب است بدانید کسب وکارهای اجتماعی نیز با هم رقابت میکنند و نسبت به یکدیگر مزیت رقابتی نیز دارند اما با وجود رقابت، با هم دوست میمانند و از یکدیگر میآموزند. زیرا ورود چندکسب وکار اجتماعی در یک حیطه بازار به هدف آنها که خدمت اجتماعی است کمک میکند، درحالیکه اگر هدف آنها بیشینهسازی سود بود ممکن است از ورود رقیب متضرر شده و در نتیجه این امر باعث نگرانیشان میشد.
استارت آپ محلیجات قصد دارد معنا و مفهوم واقعی کسب وکار اجتماعی را در ایران اجرایی کند تا در راستای تحقق بخشیدن به اقتصاد مقاومتی و ایجاد اشتغال برای اقشار کم درآمد و توسعه کسب و کارهای خانگی، علاوه بر افزایش مصرف محصولات داخلی و طبیعی، با محصولات تراریخته و ناسالم مبارزه کند. ازینرو، استارتآپ محلیجات با استقرار در شتابدهنده یاس و بهرهگیری از دورههای آموزشی این مرکز در خصوص کارآفرینی، تیم سازی، ایجاد کسب و کار و بسیاری موارد دیگر، توانسته است تاکنون ضمن ایجاد یک جریان درآمدی برای خود، باعث رشد و شکوفایی، ایجاد اشتغال و افزایش درآمد برای دهها تامین کننده داخلی نیز شود و در این دوره نابسامان اقتصادی، با تبدیل تهدیدها به فرصت، انگیزه تامین کنندگان به ادامه فعالیت را افزایش دهد.